دهی است ازدهستان الند بخش حومه شهرستان خوی واقع در 76 هزارگزی شمال باختری خوی، این ده را راه ارابه رو است، ناحیه ای است کوهستانی، آبادی آن در دره قرار دارد، آب و هوای آن سرد ولی سالم میباشد، سکنۀ آنجا 18 تن که بزبان کردی متکلم و بمذهب سنی متدینند، آب این دهکده از چشمه و رود یکماله است و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است ازدهستان الند بخش حومه شهرستان خوی واقع در 76 هزارگزی شمال باختری خوی، این ده را راه ارابه رو است، ناحیه ای است کوهستانی، آبادی آن در دره قرار دارد، آب و هوای آن سرد ولی سالم میباشد، سکنۀ آنجا 18 تن که بزبان کردی متکلم و بمذهب سنی متدینند، آب این دهکده از چشمه و رود یکماله است و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
محمدرحیم خان بن بیرام خان قرامانلو. پدر او با همایون پادشاه در عصر شاه طهماسب بهند رفت و در آنجا خان خانان متولد شد. نصرآبادی از او نام برده و گفته است که منشآت شیخ ابوالفضل و تاریخ اکبری دو دلیل بر فضل این مردند و نیز ابوالفضل بعضی از غزلیات او را آورده است و نامی از تواریخ او به فارسی و عربی و ترکی و هندی برده و آن را بنام ’دیوان رحیمی’ یاد میکند. زیرا اسم او عبد الرحیم خان بن بیرام علیخان بوده است. (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 286 و عالم آرای عباسی چ 2 ص 487 و فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 638)
محمدرحیم خان بن بیرام خان قرامانلو. پدر او با همایون پادشاه در عصر شاه طهماسب بهند رفت و در آنجا خان خانان متولد شد. نصرآبادی از او نام برده و گفته است که منشآت شیخ ابوالفضل و تاریخ اکبری دو دلیل بر فضل این مردند و نیز ابوالفضل بعضی از غزلیات او را آورده است و نامی از تواریخ او به فارسی و عربی و ترکی و هندی برده و آن را بنام ’دیوان رحیمی’ یاد میکند. زیرا اسم او عبد الرحیم خان بن بیرام علیخان بوده است. (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 286 و عالم آرای عباسی چ 2 ص 487 و فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 638)
ثریدانبخانی، ثرید که در آن بخار و گرمی باشد یا طعامی است که نان کاک را در روغن زیت (زیتون) بریان کنند تا بیاماسد و بر آن آب افشارند پس نرم و فروهشته گردد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
ثریدانبخانی، ثرید که در آن بخار و گرمی باشد یا طعامی است که نان کاک را در روغن زیت (زیتون) بریان کنند تا بیاماسد و بر آن آب افشارند پس نرم و فروهشته گردد. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج)
جای نان، صندوق یا سبدی که در آن نان نهند، دیگ یا گنجۀ جای نان، جای نگه داشتن نان، ظرفی که نان در آن نگه دارند، محل ارتزاق، وسیلۀ اعاشه، راه معاش، ممر رزق، آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده کثیری شده است، (یادداشت مؤلف)، منبر و مسجد ناندانی ملا حسن است، مجازاً، شکم، معده، - امثال: همه جا سست و مست است ناندانیم درست است
جای نان، صندوق یا سبدی که در آن نان نهند، دیگ یا گنجۀ جای نان، جای نگه داشتن نان، ظرفی که نان در آن نگه دارند، محل ارتزاق، وسیلۀ اعاشه، راه معاش، ممر رزق، آنجا یا آن وسیله که از آن کسب رزق کنند: آزادی ناندانی عده کثیری شده است، (یادداشت مؤلف)، منبر و مسجد ناندانی ملا حسن است، مجازاً، شکم، معده، - امثال: همه جا سست و مُست است ناندانیم درست است
خانه ای که ازنی بوریا سازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خانه ای که بر در و پنجرۀ آن خارشتر بندند و آب بر آن پاشند تا هوا و نسیم سردبدرون آن آید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : همی بینیم که مردمان مرگرمای سخت را بشتافتن بخانه ها و زمین کنده و خشن خانه ها و خوردن طعامها و شراب که حرارت طبیعی را از تراکیب مردم دفع کند... دفع همی کنند. (جامعالحکمتین ص 71 از حاشیۀ برهان قاطع)
خانه ای که ازنی بوریا سازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خانه ای که بر در و پنجرۀ آن خارشتر بندند و آب بر آن پاشند تا هوا و نسیم سردبدرون آن آید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : همی بینیم که مردمان مرگرمای سخت را بشتافتن بخانه ها و زمین کنده و خشن خانه ها و خوردن طعامها و شراب که حرارت طبیعی را از تراکیب مردم دفع کند... دفع همی کنند. (جامعالحکمتین ص 71 از حاشیۀ برهان قاطع)
قریه ای است در بلوک برازجان از اعمال بندربوشهر و در حوالی این قریه بین مهرعلیخان شجاع الملک و قشون انگلیس در سال هزار و دویست و هفتاد و سه نزاع اتفاق افتاد، اراضی اینجا رمل است و هندوانۀ دیمی بعمل می آورد، اهالی عبای شتری میبافند، طول جلگه برازجان چهار فرسخ و عرض نیز همین قدر است، (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
قریه ای است در بلوک برازجان از اعمال بندربوشهر و در حوالی این قریه بین مهرعلیخان شجاع الملک و قشون انگلیس در سال هزار و دویست و هفتاد و سه نزاع اتفاق افتاد، اراضی اینجا رمل است و هندوانۀ دیمی بعمل می آورد، اهالی عبای شتری میبافند، طول جلگه برازجان چهار فرسخ و عرض نیز همین قدر است، (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت. نظامی. با مظهری امروز بویرانۀ خویش بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش ابر کرمی موج زد و پر کردیم از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه: شهرشهر و خانه خانه قصد کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی
تخلخل. متخلخل. سوراخ سوراخ. (ناظم الاطباء) ، بسیاربسیار. (آنندراج) : ز گیسو نافه نافه مشک می بیخت ز خنده خانه خانه قند میریخت. نظامی. با مظهری امروز بویرانۀ خویش بودیم بفکر دل دیوانۀ خویش ابر کرمی موج زد و پر کردیم از مدح تو خانه خانه کاشانۀ خویش حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، حجره حجره. (ناظم الاطباء). با خانه های متعدد. چون: ’صفحۀ شطرنج و نرد خانه خانه است’، یعنی به اجزائی غالباً مربع و متساوی قسمت شده است، شطرنجی شکل، خانه بخانه: شهرشهر و خانه خانه قصد کرد نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد. مولوی
دهی است از دهستان گاوبارۀ شهرستان بیجار، واقع در 28 هزارگزی جنوب باختری پیرتاج و 2 هزارگزی خاور شوسۀ بیجار همدان، ناحیه ای است تپه ماهوری و سردسیر و مالاریایی، دارای 680 تن سکنه که مذهبشان شیعه و بزبان ترکی و کردی و فارسی تکلم می کنند، آب آنجا از چشمه و محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گاوبارۀ شهرستان بیجار، واقع در 28 هزارگزی جنوب باختری پیرتاج و 2 هزارگزی خاور شوسۀ بیجار همدان، ناحیه ای است تپه ماهوری و سردسیر و مالاریایی، دارای 680 تن سکنه که مذهبشان شیعه و بزبان ترکی و کردی و فارسی تکلم می کنند، آب آنجا از چشمه و محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام ناحیتی بوده است بحوالی شیراز. فصیحی خوافی در حوادث 754 هجری قمری نوشته: ’در اوایل صفر بظاهر شیراز نزول فرمود (امیر مبارزالدین) و شیخ ابواسحاق در پنج فرسنگی شیراز در مرحلۀ خان خانان پیش باز آمده بود و حرب ناکرده مراجعت نمود و بشیراز متحصن شد و حربهای سخت کردند’. (از تاریخ عصر حافظ بقلم دکتر غنی ج 1 ص 101)
نام ناحیتی بوده است بحوالی شیراز. فصیحی خوافی در حوادث 754 هجری قمری نوشته: ’در اوایل صفر بظاهر شیراز نزول فرمود (امیر مبارزالدین) و شیخ ابواسحاق در پنج فرسنگی شیراز در مرحلۀ خان خانان پیش باز آمده بود و حرب ناکرده مراجعت نمود و بشیراز متحصن شد و حربهای سخت کردند’. (از تاریخ عصر حافظ بقلم دکتر غنی ج 1 ص 101)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 24 هزارگزی خاوری قره آغاج و 26 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل دارای 163 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی و جاجیم بافی است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 24 هزارگزی خاوری قره آغاج و 26 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل دارای 163 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی و جاجیم بافی است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
پادشاه چین را گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) : خان خانان روانه گشت ز چین تا شود خانه گیر شاه زمین. نظامی. چو عقد سپه برهم آسوده شد دل خان خانان برآسوده شد. نظامی. همان خان خانان بخدمتگری جریده بهمراهی و رهبری. نظامی. ، پادشاه ترکستان را گویند. (ناظم الاطباء) : هر یک از قبایل ترک را سر و پیشوایی جدا بود ولی همه آنها فرمانبری از یک رئیس میکردند به اسم خان خانان. (از رودکی تألیف سعید نفیسی ج 17). و مقدم و امیر ایشان را گورخان خوانند یعنی خان خانان. (جهانگشای جوینی)
پادشاه چین را گویند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) : خان خانان روانه گشت ز چین تا شود خانه گیر شاه زمین. نظامی. چو عقد سپه برهم آسوده شد دل خان خانان برآسوده شد. نظامی. همان خان خانان بخدمتگری جریده بهمراهی و رهبری. نظامی. ، پادشاه ترکستان را گویند. (ناظم الاطباء) : هر یک از قبایل ترک را سر و پیشوایی جدا بود ولی همه آنها فرمانبری از یک رئیس میکردند به اسم خان خانان. (از رودکی تألیف سعید نفیسی ج 17). و مقدم و امیر ایشان را گورخان خوانند یعنی خان خانان. (جهانگشای جوینی)